نماندن

گوش بده عربده را دست منه بر دهنم

نماندن

گوش بده عربده را دست منه بر دهنم

سهراب، دختری با گوشواره مروارید، جیغ و مونالیزا

عاشق حرفه ی تخصصی و هیجان انگیز "تابلو نقاشی دزدی" هستم. (طبیعتن منظورم دزدیدن آثار هنرمندان طراز اول هست) کارش کلاس خاصی داره، تو این حرفه بحث پول و مال دنیا در میون نیست، چون نمیشه که شما بعد از دزدیدن فلان اثر پیکاسو ببریش بازار و بفروشیش.
 
توی این کار شما واسه دلتون کار می کنین، مثلن میری موزه x یه تابلو می بینی یه دل نه صد دل عاشقش می شی، میگی این کار باید از دیوار خونه من آویزون باشه، نقشه ش رو می کشی و بعد از پیاده کردن طرح مال تو میشه.

می دونین که تو این حرفه سرعت عمل حرف اول رو می زنه، اخیرن بچه ها سه تا اثر رو از موزه آتن توی 7 دقیقه برداشتن. یکیش هم کار "سر زن" پیکاسو بود. کلن هیچ کار دیگه ای با این حرفه قابل قیاس نیست. شسته رفته، سریع، هیجان انگیز و تمیز.

نمیدونم صنفشون سندیکایی چیزی دارن یا نه و چجوری میشه عضوشون شد. ولی دوست دارم برم تو این کار. اولش احتمالن از کارای سهراب سپهری خودمون شروع کنم. به جیغ ادوارد مونش و دختری با گوشواره ی مروارید یان ورمر هم علاقه دارم، اما هدف نهاییم مونالیزاست.

دلار در بالش یا ریال در صندوق الحسنه

وام ایزدواج 6 تومنه ، بعد از کلی دنگ و فنگ اول دی ماه اومد تو حسابامون، از همون اول براش چن تا نقشه تو سرم بود، اول اینکه گفتم شاید ماشین بخرم آخر هفته ها با فروغ بریم بچرخیم و این بساطا، دوم  شاید دلار بخرم و بذارم تو بالش تا ارزش افزوده ش همینطور تو وانفسای تحریم نفتی و بانکی و تنگه هرمز هی واسه خودش بره بالا، سوم هم شاید بذارم بانک، بعد 6 ماه یه وام دیگه بگیرم و به چرخه وام گیرنده ها و قسط پردازان وارد شم.

نقشه اول به دلیل نزدیکی محل کار خودم و فروغ به خونه و بلااستفادگی ماشین و ترس از جنس بدنه پراید عملن کنسل شد و رف هوا. نقشه دوم هم به دلیل نمی دونم چی و مشورت با چند فعال اقتصادی رسانه ای و بازاری و تشویش و اینجوری :| بودن خودم در قبال مسئله بازار منتفی شد.

نهایت رسیدیم به نقشه و راه کار سوم، حالا پول رو چپوندیم تو یکی از این بانکای صندوق الحسنه مهر فیلان، که بعد 6 ماه با کارمزد 4 درصد ( به هر کی میگم میگن بابا اسکولت کردن بهره ش کمتر از 20 درصد نمیشه) همون اندازه وام بگیرم.

روزی که وام رو گرفتیم دلار 1300 خورده ای بود، پنج روز بعدش شد 1500 و همه و من بیشتر از همه اینجوری شدیم :o ، فرداش شد 1580 ، پسون فرداش یه روز شد 1805 ، بعدش به ضرب و زور و فیلتر مثقال و اینا تا 1570 هم پایین اومد، تو همین برحه یا برهه تاریخی من دوباره متلاطم شدم که پوله رو بکشم برم چارراه استانبول دلارش کنم و بذارم تو بالش تا دلار بشه 2000 هزار تومن، حتی از شما چه پنهون دیروز که یک شنبه هم بود رفتم یه چرخی زدم، دلار 1600 بود اما آخرش نتونستم تصمیم قاطع بگیرم.

امروز ظهر که دوباره دلار رفته 1710 تومن یه آهی کشیدم و گوشیمو برداشتم رفتم رو ماشین حسابش ضرب کردم ببینم اگه دیروز دلار می خریدم ظرف 24 ساعت چقدر سود می کردم. خلاصه این داستان توهم و تشویش و حسرت دلاری 20 روزیه وبال گردنم شده و ول کن نیست. می دونم که آخرش دم عید دلار از 2000 تومن هم بیشتر میشه، اما هنوز هم نمی دونم اون روز تنها دارایی نقدی من و فروغ به صورت ریال تو اون بانکه س و ارزشش با کله داره سقوط میکنه سمت پایین، یا دلاره و تو بالش زیرسرمونه و داره اوج میگیره. اصن هیچی معلوم نیس.

کوچ

به دلیل فیلترینگ بلاگ اسپات از نماندن سابق به اینجا کوچیده ام، قرار بر نماندن بود پس آنجا نماندم، هر چند هنوز اینجایم!

چند روزی هست تلخی فیلترینگ را و فیلترنت ملی که هی وعده اش می دهند را زیر زبانم احساس می کنم، با انداختن ترافیک سنگین بر روی مدخل جیمیل (که از مهمترین دل خوشی های من در این زندگی بود) و دشوار شدن استفاده از آن، احساس می کنم، حضرات فیلترچی از رگ گردن به من/ما نزدیک تر شده اند. شواهد حکایت از ان دارد زندگی مجازیمان (واقعی اش که تا دلتان بخواهدسخت بود) از این که هست هم سخت تر می شود.

پ ن: میترسم